خداوند از مشاهده چشمها برتر است
حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 228 نهج البلاغه فرمودند: خداوند از مشاهده چشمها برتر و والاتر است و حرکت و سکون در او راه ندارد. زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید و چگونه ممکن است آنچه را که خود آفرید در او اثر بگذارد یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟
شناساندن صحیح خداوند
کسی که کیفیتی برای خدا قایل شد؛ یگانگی او را انکار کرده و آن کس که همانندی برای او قرار داد؛ به حقیقت خدا نرسیده است.
کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد؛ به مقصد نرسید و آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد؛ خدا را بی نیاز ندانسته است.
هرچه که ذاتش شناخته باشد؛ آفریده است و آن چه در هستی به دیگری متکی باشد؛ دارای آفریننده است. سازنده ای غیرمحتاج به ابزار، اندازه گیرنده ای بی نیاز، نه به فکر و اندیشه، (بلکه) بی نیاز بدون یاری دیگران است، با زمانها همراه نبوده و از ابزار و وسایل کمک نگرفته است. هستی او برتر از زمان است و وجود او بر نیستی مقدم است، و ازلیت او را آغازی نیست.
با پدید آوردن حواس روشن میشود که حواسی ندارد و با آفرینش اشیا متضاد، ثابت میشود که دارای ضدی نیست و با هماهنگ کردن اشیا دانسته شد که همانندی ندارد.
خدایی که روشنی را با تاریکی، آشکار را با نهان، خشکی را با تری، گرمی را با سردی ضد هم قرار داد و عناصر متضاد را با هم ترکیب و هماهنگ کرد و بین موجودات ضد هم، وحدت ایجاد نمود؛ آنها را که با هم دور بودند نزدیک کرد و بین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.
خدایی که حدی ندارد و با شماره محاسبه نمیگردد که همانا ابزار و آلات، دلیل محدود بودن خویشند و به همانند خود اشاره میشوند. این که میگوییم موجودات از فلان زمان پدید آمدهاند؛ پس قدیم نمیتوانند باشند و حادثند؛ و این که میگوییم حتما پدید آمدند؛ ازلی بودن آنها رد میشود و این که میگوییم اگر چنین بودند کامل میشدند؛ پس در تمام جهات کامل نیستند.
خدا با خلق پدیدهها در برابر عقلها جلوه کرد و از مشاهده چشمها برتر و والاتر است؛ و حرکت و سکون در او راه ندارد. زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید و چگونه ممکن است آنچه را که خود آفرید در او اثر بگذارد یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟
حرف میزند نه با زبان و کام و دهان؛ میشنود نه با سوراخهای گوش و آلت شنوایی؛ سخن میگوید نه با به کار گرفتن الفاظ در بیان؛ حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن؛ میخواهد نه با بکارگیری اندیشه؛ دوست دارد و خشنود میشود نه از راه دلسوزی؛ دشمن میدارد و به خشم میآید نه با صوتی که در گوشها نشیند؛ و نه فریادی که شنیده شود؛ بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد میکند
اگر چنین شود، ذاتش چون دیگر پدیدهها، تغییر میکند و اصل وجودش تجزیه میپذیرد و دیگر ازلی نمیتواند باشد. هنگامی که آغازی برای او تصور شود؛ پس سرآمدی نیز خواهد داشت و این آغاز و انجام، دلیل روشن نقص، و نقصان و ضعف دلیل مخلوق بودن، و نیاز به خالقی دیگر داشتن است. پس نمیتواند آفریدگار همه هستی باشد، و از صفات پروردگار که (هیچ چیز در او موثر نیست، و نابودی و تغییر و پنهان شدن در او راه ندارد) خارج میشود.
والاتر از صفات پدیدهها
خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد، و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد و برتر است از آنکه پسرانی داشته باشد و منزه است که با زنانی ازدواج کند.
اندیشهها به او نمیرسند تا اندازه ای برای خدا تصور نماید. حواس از احساس کردن او عاجز و دستها از لمس کردن او ناتوان است و تغییر و دگرگونی در او راه ندارد، و گذشت زمان تاثیری در او نمیگذارد، گذران روز و شب او را سالخورده نسازد و روشنایی و تاریکی در او اثر ندارد.
خدا با هیچ یک از اجزاء و جوارح و اعضا و اندام، و نه با عرضی از اعراض، و نه با دگرگونیها و تجزیه، توصیف نمیشود. برای او اندازه و نهایتی وجود ندارد و نیستی و سرآمدی نخواهد داشت. چیزی او را در خود نمیگنجاند که بالا و پایینش ببرد و نه چیزی او را حمل میکند که کج یا راست نگهدارد؛ نه در درون اشیا قرار دارد و نه بیرون آن.
حرف میزند نه با زبان و کام و دهان؛ میشنود نه با سوراخهای گوش و آلت شنوایی؛ سخن میگوید نه با به کار گرفتن الفاظ در بیان؛ حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن؛ میخواهد نه با بکارگیری اندیشه؛ دوست دارد و خشنود میشود نه از راه دلسوزی؛ دشمن میدارد و به خشم میآید نه با صوتی که در گوشها نشیند؛ و نه فریادی که شنیده شود؛ بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد میکند.